در واقعیت زندگی کنیم!

مقاله 1403/11/21 60
در واقعیت زندگی کنیم!

آیا می دانید که اکثر ما بیش از آنکه در دنیای واقعی  زندگی کنیم در داستان هایمان زندگی میکنیم؟ آیا  می دانید که برخوردها و روابط اجتماعی مان بر اساس  داستان هایی است که در ذهن خود می سازیم؟ و آیا  می دانید که یک دلیل مهم عدم موفقیت ما باور کردن  این داستانها و عمل کردن بر اساس آنهاست؟! 

بیایید یک مثال بزنیم نسرین دانش اموز سال دوازدهم  در رشته علوم تجربی است. او سال هاست که امید قبول  شدن در رشته دامپزشکی را در دل دارد و امسال نیز  با همین امید، سال تحصیلی خود را آغاز کرده است.  اما چندی پیش وقتی با دبیر زیست شناسی خود درباره  امید و انتظارش صحبت کرد دبیر زیست شناسی اش با  تعجب گفت: رشته دامپزشکی » نسرین با اطمینان  گفت بله خانم دامپزشکی شما در این باره نظری  دارید ؟ دبیر زیست شناسی گفت نه ! و بعد به سرعت  سراغ ادامه کار کلاس رفت .

درست از همان لحظه دنیای نسرین دگرگون شد.  و آرزویی که او سال ها برایش جنگیده و تلاش کرده  بود. در عرض چند ثانیه محو گردید و نابود شد نسرین  پیش خودش گفت چرا دبیرمان تعجب کرد؟ یعنی به  نظر او من به درد رشته دامپزشکی نمی خورم؟! نکند با توجه به نمره هایم فهمیده است که در این رشته پذیرفته نمی شوم و فقط در یک خیال واهی غرق هستم؟ حتما او  که تجربه سال ها تدریس و کار با کنکوری ها را دارد. در  من توان علمی و تیز هوشی لازم را برای موفقیت در این  رشته نمی بیند راستی نکند که میخواهد رتبه رقبای  فرزندش کمتر شود و دارد مرا از قصد ناامید می کند.  آخر چندی پیش گفته بود که پسرش امسال قرار است در کنکور گروه آزمایشی علوم تجربی شرکت کند.

شاید با  هم بر خلاف تصور من رشته دامپزشکی ارزش ادامه  تحصیل ندارد و من بی خود به این رشته دل بسته ام.  اصلا بهتر نیست که امسال را بی خیال بشوم و سال بعد  برای قبول شدن در رشته های گروه آزمایشی هنر درس بخوانم چندی پیش دبیر ادبیات می گفت که تو برای  رشته بازیگری جان میدهی !

این افکار و ده ها فکر دیگر در ذهن نسرین نقش بست.  تا اراده اش را بست و او را از هدفش دور کند. این در  حالی است که تمام آنچه نسرین فکر کرد. تنها ساخته و  پرداخته ذهن او بود، افکاری که گاه آن چنان در ذهنمان  به آنها شاخ و برگ می دهیم و با آنها زندگی میکنیم که  تصور میکنیم واقعی است و اصلا واقعیت چیزی جز آن  چه ما فکر می کنیم نیست؟ 

در مثال بالا، واقعیت جز این نبود که معلم از نسرین  پرسید. آیا هدفش تحصیل در رشته دامپزشکی است؟ و  ما بقی آنچه خواندیم در دهن نسرین گذشت حتی اینکه  معلم از هدف نسرین تعجب کرد نیز شاید واقعیت نداشته  باشد و صرفا تصور نسرین بوده است. 

چه باید کرد؟ 

یک مثال دیگر شاید مساله را برای شما روشن تر بکند  اوایل آبان بود که احمد به محسن گفت با قواعد عربی  مشکل دارد اما در امتحانات پایان ترم اول احمد نمره ای  خوب و بالاتر از محسن در درس عربی کسب کرد از  همان موقع محسن نسبت به احمد دل چرکین شد و او  را دوستی ریا کار دانست که صادق نیست زیرا اگر صداقت  داشت به دروغ نمی گفت که در درس عربی مشکل دارد.  در نهایت نمره خوب کسب نمی کرد محسن با خود  گفت اصلا احمد عادت دارد که خود را مظلوم جلوه  دهد تا ترحم دیگران را برانگیزد و بعد خودش چهار نعل  می تازد. شاید هم معلم در تصحیح ورقه احمد با گشاده  دستی رفتار کرده است. چون احمد همیشه در کلاس با  چرب زبانی به معلم ها احترام میگذارد. تازه شاید سوال ها  هم داشته با لااقل جواب بعضی از سوال ها را می دانسته  یا اینکه سر جلسه آزمون تقلب کرده است!

محسن بر اساس همین افکار از همان روزی که نمرات  عربی را اعلام کردند. از احمد فاصله گرفته است و هیچ  خوش ندارد که در کلاس یا زنگ های تفریح با احمد  گفت و گویی داشته باشد و در جمع دوستان نیز چند بار احمد را حسابی ضایع کرده است و برایش دست  گرفته اند. 

واقعیت امر این است که محسن هیچ وقت از احمد، دلیل  موفقیتش را در آزمون ترم اول نپرسیده و فقط بر اساس  حدس و گمانهای خودش با وی رفتار کرده است او  خود را در رفتارهایش محق و آن را نتیجه دورویی و  ریاکاری احمد می داند در حالی که امکان دارد احمد  از آبان ماه به بعد وقت بیشتری را برای مطالعه عربی  اختصاص داده و از کتابهای کمک آموزشی یا معلم  خصوصی برای پیشرفت در این درس استفاده کرده باشد.  شاید هم احمد اصلا ضعف چندانی در عربی نداشته و  روزی که به محسن گفته در قواعد عربی مشکل دارد.  تحت تاثیر یک حس بد قرار داشته است. 

با کمی دقت در رفتار و گفتارمان، متوجه می شویم که  بسیاری از اوقات، تحت تأثیر داستان هایی که می سازیم  با دیگران ارتباط برقرار میکنیم و در کل مسیر زندگی  خود را پی ریزی میکنیم در نتیجه، به جای آنکه اوقات  زندگی مان صرف پیشرفت و رشد علمی اجتماعی و  فرهنگی مان شود صرف اندوه خوردن حسرت کشیدن  دلگیری خشم و عصبانیت و یاس و نامیدی می شود.  چه بسیار مواقعی که به خاطر حرف یک معلم با یک  دوست از درسی متنفر شده و مطالعه آن درس را رها  کرده ایم چون در ذهن ما سخن آن فرد پر و بال پیدا  کرده و راست و دروغ در هم تنیده و تبدیل به هیولایی  شده است!

نکته مهم این است که ذهن ما عادت به داستان سازی  دارد و نمی توان این عادت را حذف کرده اما هر وقت  ذهن ما سراغ داستان سازی رفت باید به آن توجه داشت و غرق داستان سازی نشد؛ به عبارت دیگر نباید بر اساسی  داستانهایی که ذهنمان می سازد. رفتار کنیم؛ بلکه باید  بپذیریم که آنچه هست چیزی جز یک داستان نیست و  واقعیت ندارد و نباید اساس زندگی ما قرار گیرد. 

کانال تلگرام
https://t.me/+WF5xjYX3YagzMmI0

اینستا

@7ostad

 

پیوند کوتاه:
امتیاز بدهید:
1 2 3 4 5
0/5 (0 امتیاز)
نظر خود را وارد کنید
آموزشگاه هفت استاد