در راه رسیدن به مقصد به جنگ ناملایمات بروید و از سختی ها نهراسید
سخت است حداقل برای بیشتر دانش آموزان سخت است که یک سال از تفریحات خود بزنند مدیریت زمانی سفت و سختی داشته باشند علاوه بر درسهای سال آخر درسهای سالهای گذشته را نیز دوره کنند و خود را برای یک آزمون تستی جامع هم که تمام دروس مهم را در بر میگیرد آماده سازند اما باید پذیرفت که انسان در مواجهه با سختی ها آبدیده و آماده پذیرش مسؤولیتهای مهم میشود.
به جرأت میتوان گفت که تمام دانشمندان هنرمندان و ورزشکاران با عبور از گذرگاه سختیها و ناملایمتها و تحمل مشکلات توانسته اند به موفقیت برسند به قول توماس ادیسون بزرگترین مخترع جهان «موفقیت یک درصد نبوغ و ۹۹ درصد عرق ریختن است.
در این نوشته چند داستان از تلاشی پیگیر و نترسیدن از شکست برای رسیدن به پیروزی را میخوانید باشد که شما نیز در راه رسیدن به مقصود به جنگ ناملایمات بروید و از سختیها نهراسید و در نهایت پیروز و سربلند باشید.
وقتی نقطه ضعف عامل موفقیت میشود !
کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد.
پدر کودک اصرار داشت که استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد !
استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد میتواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه ها ببیند در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را هم به او تعلیم نداد.
بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد، مسابقات محلی در شهر برگزار میشود استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات روی آن تک فن کار کرد. سرانجام مسابقات برگزار شد و کودک توانست در میان تعجب همگان با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد
سه ماه بعد، کودک توانست در مسابقات بین باشگاه ها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود. وقتی مسابقات به پایان رسید در راه باز گشت به منزل کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید.
استاد گفت: دلیل پیروزی تو سه چیز بود. اول اینکه به همان یک فن به خوبی مسلط بودی دوم اینکه تنها امیدت همان یک فن بود و سومین دلیل پیروزی تو این است که تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن گرفتن دست چپ حریف است که تو چنین دستی نداری !
توانمندی هایت را بشناس و به آنها ایمان داشته باش
سرهنگ ساندرس یک روز در منزل نشسته بود که نوه اش آمد و گفت: بابا بزرگ ! این ماه برایم یک دوچرخه می خری؟
او که نوهاش را خیلی دوست می داشت، گفت: حتماً عزیزم
اما وقتی که حساب کرد دید با ماهی ۵۰۰ دلار حقوق بازنشستگی حتی در مخارج خانه هم می ماند و از عهده پرداخت چنین هزینه هایی بر نمی آید.
وی تصمیم گرفت که کتابی درباره راه های موفقیت بخواند. در یکی از بندهای آن کتاب نوشته بود. توانمندیهای خودتان را روی کاغذ بنویسید.
پس شروع کرد به نوشتن توانمندی هایش روی کاغذ بار دیگر نوه اش به سراغش آمد و پرسید: بابا بزرگ داری چه کار میکنی؟
پدر بزرگ گفت: دارم کارهایی را که بلدم مینویسم. پسرک گفت: بابا بزرگ بنویس که مرغ های خوشمزه ای درست می کنی !
این حرف درست بود. پیرمرد پودرهایی را درست میکرد که وقتی به مرغ ها میزد مزه مرغ ها شگفت انگیز می شد. او راهش را پیدا کرد.
پودر مرغ را برای فروش نزد اولین رستوران برد؛ اما صاحب آنجا قبول نکرد دومین رستوران به او پاسخ نه» داد، سومین رستوران نیز به او پاسخ «نه» داد. او به ۶۲۳ رستوران مراجعه کرد و ششصد و بیست و چهارمین
رستوران حاضر شد که از پودر مرغ او استفاده کند . امروزه KFC در ۱۲۴ کشور دنیا نمایندگی دارد و اگر در آمریکا کسی بخواهد عکس سرهنگ ساندرس و بودر مرغ کنتاکی را جلوی در رستورانش بزند. باید ۵۰ هزار دلار پرداخت کند !
ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند
چند قورباغه از جنگلی عبور میکردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند که چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد دو قورباغه این حرف ها را نادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند اما قورباغه های دیگر دائما به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید؛ زیرا شما خواهید مرد. بالاخره یکی از دو قورباغه دست از تلاش برداشت و بی درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد.
اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش میکرد بقیه قورباغه ها فریاد می زدند که دست از تلاش بردار اما او با توان بیشتری تلاش میکرد و بالاخره از گودال خارج شد.
وقتی از گودال بیرون آمد بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: مگر تو حرفهای ما را نشنیدی؟ معلوم شد که قورباغه ناشنواست؛ در واقع او تمام این مدت فکر می کرده است. که دیگران او را تشویق میکنند.
یا با تلاش پرواز کن یا همچون کرم بخز!
مردی یک پیله پروانه پیدا کرد و آن را با خود به خانه برد یک روز سوراخ کوچکی در آن پیله ظاهر گشت. مرد که این صحنه را دید به تماشای منظره نشست. ساعت ها طول کشید تا آن پروانه توانست با کوشش و تقلای فراوان قسمتی از بدن خود را از آن سوراخ کوچک بیرون بکشد. پس از مدتی به نظر رسید که آن پروانه هیچ حرکتی نمیکند و دیگر نمیتواند خود را بیرون بکشد؛ بنابراین مرد تصمیم گرفت که به پروانه کمک کندا
او یک قیچی برداشت و با دقت بسیار کمی آن سوراخ را بزرگتر کرد. بعد از انجام این کار پروانه به راحتی بیرون آمده اما چیزهایی عجیب به نظر می رسید. بدن پروانه ورم کرده بود و بالهایش چروکیده بود. مرد همچنان منتظر ماند. او انتظار داشت که بالهای پروانه بزرگ و پهن شود تا بتواند این بدن چاق را در پرواز تحمل کند. اما چنین اتفاقی نیفتاد؛ در حقیقت پروانه بقیه عمر خود را به خزیدن به اطراف با بالهای چروکیده و تن ورم کرده گذراند و هرگز نتوانست پرواز کنند.
آنچه این مرد با شتاب و مهربانی خود انجام داد، سبب بروز این اتفاق بود سوراخ کوچکی که در پیله وجود داشت حکمت خداوند متعال بود. پروانه باید این تقلا را انجام میداد تا مایع موجود در بدن او وارد بالهایش شود تا بالهایش شکل لازم را برای پرواز بگیرند.
بعضی از مواقع تلاش و کوشش و تحمل مقداری سختی همان چیزی است که ما در زندگی به آن نیاز داریم. اگر خداوند این قدرت را به ما میداد که بدون هیچ مانعی به اهداف خود برسیم آنگاه چنین قدرتی را که اکنون داریم، نداشتیم.
بهترین اثر هستی باش !
پسرک از پدر بزرگش پرسید پدر بزرگ درباره چه می نویسی؟
پدر بزرگ پاسخ داد درباره تو پسرم؛ اما مهم تر از آن چه می نویسم مدادی است که با آن می نویسم. میخواهم وقتی بزرگ شدی تو هم مثل این مداد بشوی
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید و گفت: اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام
پدر بزرگ گفت: بستگی دارد که چطور به آن نگاه کنی در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری برای تمام عمرت با دنیا به آرامش میرسی
صفت اول میتوانی کارهای بزرگ کنی اما هرگز نباید.
فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت میکند اسم این دست خداست. او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.
صفت دوم باید گاهی از آنچه که می نویسی دست یکشی و از مداد تراش استفاده کنی انجام این کار باعث می شود که مداد کمی رنج بکشد؛ اما آخر کار نوکش تیزتر میشود و اثری که از خود به جا می گذارد، ظریف تر و باریک تر خواهد بود؛ پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنجها باعث میشود تا انسان بهتری شوی
صفت سوم مداد همیشه اجازه میدهد که برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم بدان که تصحیح یک کار خطا کار بدی نیست؛ در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگه داری، این تصحیح لازم است.
صفت چهارم چوب یا شکل خارجی مداد، مهم نیست. بلکه زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است؛ پس
همیشه مراقب باش و بدان که در درونت چه خبر است. صفت پنجم مداد همیشه اثری از خود به جا می گذارد؛ پس بدان هر کار که در زندگی ات میکنی ردی از تو به جا میگذارد؛ بنابراین سعی کن نسبت به هر کاری که میکنی هشیار باشی و بدانی که چه می کنی
استاد گفت
دلیل پیروزی تو سه چیز بود اول اینکه به همان یک فن به خوبی مسلط بودی
دوم اینکه تنها امیدت همان یک فن بود
و سومین دلیل پیروزی تو این است که تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن گرفتن دست چپ حریف است که تو چنین دستی نداری !
کانال تلگرام
https://t.me/+WF5xjYX3YagzMmI0
اینستا
@7ostad